نازنین زهرا عزيز مننازنین زهرا عزيز من، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

چراغ زندگیمون

درد دل یک کودک شش ماهه با پدر و مادرش!!!

  آقای پدر! در کمال احترام خواهشمندم اینقدر لب و لوچه ی غیر پاستوریزه ، و سیبیل سیخ سیخی آهار نشدتون را به سر و صورت حساس من نمالید ! خانوم مادر! جیغ زدن شما هنگام شناسایی اجسام داخل خانه توسط حس چشایی من، نه تنها کمکی به رشد فکری من نمی کنه، بلکه برای دبی شیر شما هم مضر است!!! لازم به ذکر است که سوسک هم یکی از اجسام داخل خانه محسوب می شود! پدر محترم! هنگام دستچین کردن میوه، از دادن من به بغل اصغر آقای سبزی فروش خودداری نمایید. چشمهای تلسکوپی، گوشهای ماهواره ای و سیبیلهای دم الاغی اش مرا به یاد قرضهای شما می اندازد! مخصوصاً وقتی که چشمهای خود را گشاد کرده، و با تکان دادن سر و لبهایش " بول بول بول بول" می کند. مادر محترم! شصت پا ...
23 آذر 1391

ماجرای اومدنت

هفته آخری که توی شکمم بودی هفته 38 و می گم خیلی کم تکون می خوردی خیلی دلم شور می زد هرچی میرفتم مطب دکتر ارجمند نمی تونستم برم تو بالاخره تصمیم گرفتم برم پیش خانم دهشیری گفت برو بیمارستان مادر نوار قلب نی نی رو بگیر بیار رفتم نوارت و گرفتم و سریع بردم پیشش گفت دو روز دیگه هم برو نوار بگیر دوباره نوارت و نشونش دادم و این بار گفت اگه تکون هاش بهتر نشد شنبه که 25 شهریور دوباره نوار بگیر مامان قربون صدای قلب کوچیکت بره بازم حرکاتت کم بود تا صبح شنبه صبر کردم صبح شنبه بابایی داشت می رفت سر کار گفت حاضر شو بریم اما من زیر بار نمیرفم میگفتم مشکلی نداره بی خیال اما یهو دلم لرزید داشت میرفت که گفتم صبر کن آماده بشم بریم . وقتی نوارت و نشون خانم ...
23 آذر 1391

دوست دارم قشنگم

  اینم از گلی که بابا جونی زحمت کشید و آورد بیمارستان اینم پسر دایی امیر حسین که شما رو بغل کرده عزیزم  این مدل خوابیدنت من و کشته خانمم      ...
23 آذر 1391

سومین روز

   اینجا هم آماده شدی تا با هم بریم خونه بابا و مامان بزرگ اومدن دنبالمون دم رفتن خیلی داشتی گریه میکردی مامان   اینجا هم که خونه مامان جون ایناست تازه رسیدیم و خاله طیبه از شما این عکس و گرفت ...
23 آذر 1391

قدمت مبارک عزیزم

سلام مامانم الهی قربون اون صورت قشنگت برم آخر انتظارم به پایان اومد و شما اومدی مامانم خیلی شانی آوردیم که صحیح و سالم اومدی پیشمون ماجراش و تو پست بعدی میزارم عزیزکم                                            اینم عکس روز اولت تو بیمارستان دختر قشنگم                             &nb...
23 آذر 1391

از کلاه بدش میااااااااااااااااااد

وای که چقدر من از کلاه بدم میاد هر کلاهی می خواد باشه بافتنی نخی کلاه حموم هرچی بزارن سرم شروع می کنم به جیغ کشیدن که گوش مامان نجمه کر می شه و یه داد کوچولو میزنه و بالاخره با هزار مکافات از مامان نجمه زورر از من مقاومت آخر کلاه و میزاره سرم خوب مامانی هم راست می گه هوا سرده منم که فکر کنم مثل بابام می مونم وقراره تند تند سرما بخورم  ولی با همه اینها من کلاه دوست نداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارم ای خدا به کی بگم؟؟؟؟؟؟؟بابا ولم کنید... اینم یه عکس با کلاه بافتنی خوشگلم  و چند تا از کلاه های لباسم که وقتی خواب بودم سرم گذاشتن....       اینجا هم به زور از حموم اومدم بی...
20 آذر 1391

زبان جدید

سلام به همه راستش اومدم بگم  تصمیم دارم از این به بعد وبلاگ نازنین زهرا رو از ززبون خودش بنویسم و از مامانی که این فکر و انداخت تو سرم ممنونم پس از این به بعد منتظر خاطرات نازنین زهرا از زبون خودش باشید.......... دوستتون دارم خیلی زیاااااااااااااااااد ........
20 آذر 1391